
کتاب بهم میاد؟! که یه کتاب کم و بیش نوجوانانه است و نگاه خوبی به دید بقیه نسبت به حجاب اونم در جوامع دیگهای که رنگ و بوی اسلام توشون خیلی کمرنگ هست و اگه باشه هم با یسری کارای افراطی ها تورو ربطش میدن به اون و همرو میزارن تو یه کاسه که شما باید برید کشور خودتون رو خوندم و دوستش داشتم. امل دخترکی نوجوان که مسلمانه و ساکن برلین. وقتی چند روز با خودش دودوتا چهارتا میکنه و فکر میکنه به این نتیجه میرسه که دیگه این مسلمونی نیم بند رو باید تمومش کنه و کلهم بشه یه آدم مسلمان اونم با رعایت کامل حجابش. قبلا حجاب داشت ولی یجاهایی از سرش برمیداشت. امل رو خیلی بهش افتخار میکنم چون شجاعتی که داشت اونم در کشوری که میتونن تورو به اسامه بن لادن ربط بدن ولی تو سینه سپر میکنی و میخوای به بقیه بفهمونی که نه! من فرق دارم. من مثل اون نیستم، بسیار ستودنیه #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب امل رو ستایش میکنم که دوست داشتن آدام رو در دلش نگه داشت ولی نگذاشت اون غیرمتعارف ها باعث به گناه آلوده شدنش بشه حتی اگه نگاه آدام، کسی که دوستش داشت و اونم متقابلا رو از دست داد و فقط شدن یک دوست آدم وقتی میخواد حجاب بگیره یا کاری بکنه معمولا دنبال اینه که یه نفر دیگه هم مثل خودش باشه یا دیده بشه تا قوت قلبی باشه برای خودش که تنها نیستم. مثل ما که حجاب میگیریم تو کشوری که خیلیا حجاب میگیرن و این مایه نگرانی ما نمیشه و نخواهد شد. ولی امل با انتخابش خودشو به شکل کم و بیش تافته جدابافته نشون داد که خیلیا درک درستی از اون پارچه روی سرش نداشتن برای همین با تعجب نگاهش میکردن و اونم گاهی عصبی میشد اما به مرور این روال کمرنگ تر میشد تا باز با یه اتفاقی مثل بمبگذاری که امل رو به اونا ربط میدادن مادر لیلا نیز شخصیت دیگه این کتاب که گاهی تورو به حد مرگ عصبانی میکنه (دائم فکر و ذکرش شوهر دادن لیلاست. لیلایی که فقط 17 سالشه) و استدلال آوردن مادر امل برای اینکه اونو با طرز فکر این مدلی هم آشنا کنه تا بتونه یجور دیگه به قضایا نگاه کنه. در کل کتاب خوبی بود. احساس میکردی داری یه فیلم، سریال نوجوانانه میبینی که بچه ها با مادر و پدراشون فرق دارن و متفاوت فکر میکنن و فکر میکنن همه اون چیزی که فکر میکنن درسته. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب کتاب «بهم میاد؟!» یک رمان از نویسنده ای مسلمان هست. این نویسنده معتقدهست که نماد یک خانم مسلمان حجابش هست و مسئله حجاب دغدغه اون هست به همین دلیل تصمیم به نوشتن این کتاب میگیره تا بتونه اثری الهام بخش برای زنان مسلمان در کشور های غربی خلق کنه . بنظر من نویسنده به خوبی مسائل روانشناسی و اجتماعی رو در این کتاب گنجانده. خوندن این کتاب خصوصا در دوره نوجوانی که شخصیت دخترها هنوز به طور کامل شکل نگرفته میتونه تاثیرات مثبت زیادی رو به همراه داشته باشه قسمت توضیحات مترجم برای من بسیار جالب بود اینکه مترجم انقدر زیبا بیان کرده که قصد نسخه پیچی برای بانوان مسلمان ایرانی رو نداره. این رمان درباره دختر نوجوانی به نام «امل» که پدر و مادرش مسلمان هستن و در استرالیا زندگی می کنن . امل یک روز که مشغول دیدن «سریال معروف فرندز» (Frien ds بوده ، صحنه ای از سریال اون رو تحت تاثیر قرار میده و مصمم میشه که به طور تماموقت حجاب رو رعایت کنه، ناگفته نماند که قبلاُ در موقعیت های خاصی حجاب رو رعایت میکرده ولی اینطور نبوده که همه جا محجبه حاضر بشه، پدر و مادر امل از این تغییر دخترشون، راضی نیستن و به روش های مختلف میخوان جلوی حجاب تماموقت امل رو بگیرن. جلد کتاب زیرکانه طراحی شده و توجه مخاطب رو به خودش جلب می کنه. شاید کتاب قطوری به نظر برسه ولی ترجمه کتاب بسیار روان و شیوا هست و سرعت مطالعه تون را بسیار بالا می بره. در این کتاب قراره راز طول عمر ژاپنی ها رو کشف کنیم. ژاپنی ها معتقدن که هر کسی ایکیگای داره، در واقع دلیل هر کس برای بیدار شدن از رخت خواب ایکیگای اون شخص هست. در این کتاب روش هایی رو یاد میگیریم تا نگرانی و اضطراب رو کنترل کنیم و اهداف و خواسته هامون رو پیدا می کنیم ، سبک زندگی مون رو اصلاح می کنیم و روی روابط اجتماعی مون کار می کنیم و با دوستان مون ارتباط سازنده برش کتاب «الان با پدرم برای پیادهرویِ بعد از ناهار، بیرون رفته است. سعی کرد من را هم ببرد، اما احتمال زیادی وجود داشت درحالیکه دارم بهشدت نفسنفس میزنم، همراه با دو دوندهٔ قَدَر میانسال دیده شوم که گرمکن براق پوشیدهاند و درامتداد جادهٔ رایویرسدال میدوند.» روز بعد. تصمیم میگیرم تا فهرست رسمی ِ «بپوشم یا نپوشم» را بنویسم. قرار است در ستون سمت چپی نام کسانی را بنویسم که مرا به خاطر پوشیدن حجاب اذیت نخواهند کرد. در ستون سمت راستی هم نام کسانی میآید که فکر میکنم ممکن است برایم ژست و ادا و اطوار بیایند و به من مثل سوراخهای لایۀ اوزن خیره شوند یا پشتِ سرم اوهاوه کنند. این یادداشت را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته ام
پس از فتنه ززآ، همیشه در خیالم وقتی یکی از مکشوفه ها را میدیدم جلو میرفتم و به او می گفتم. دوست داری با کسی آشنا بشی که دقیقا در موقعیت برعکس توست؟ یعنی دوست دارد حجاب داشته باشد ولی محیط و شرایطش حسابی بر او تنگ میگیرد؟ دوست داری تجربه یه کسی درست در نقطه مقابلت را بخوانی؟ بعد هم کتاب بهم میاد را از کیفم در می آوردم و بهش میدادم. و او هم بهت زده مرا میدید. البته همیشه در حد یک خیال باقی ماند. بهم میاد داستان یک مسلمان است در استرالیا. نوجوانی که درست در روزگار مهم زندگی ش و ورود به یک دبیرستان مهم، دست به یک انتخاب مهم میزند یعنی باحجاب شدن. او دختر مسلمان استرالیایی است که از پدر و مادری فلسطینی زاده شده و در حومه ملبورن زندگی میکند. امل،نوجوانی که برایش مهم است پسر مورد علاقه اش از این به بعد با او چه رفتاری میکند ؟ برایش مهم است چه رنگ روسری را با چه لباسی بپوشد؟ فقط هم حجاب نیست. او می داند با این حجاب برای ارتباط با نامحرم حد و حدودی دارد و نمازی که در هر شرایطی باید بخواند. درگیری های درونی و درگیری های بیرونی اش حتی با پدر و مادر و خاله و کسانی که مسلمان هستند اما روزمرگی آنان به ورطه تساهل کشانده و شبیه به همه شدند. اما روزگار نوجوانی خاصیتش شنا کردن خلاف جهت آب است. پیشنهاد میکنم اگر به واسطه حجاب این چند سال دچار چالش شدید، دوستانتان را از دست داده اید یا روابط تان دچار تغییر شده این کتاب را بخوانید. برشی از کتاب: امروز چهارشنبه است. تنها کسانی که از دست حجاب پوشیدن من قاطی نکردند، سمیونه و الین بودند. آه، و جاش گولدبرگ. جاش یهودی است. او فک و فامیل خیلی مقیدی دارد، ولی خودش یهودیِ سکولار است. فکر نمیکنم حجاب پوشیدن من برایش امر غریبی باشد. زنان یهودیِ خیلی مقید هم موهایشان را می پوشانند و همینطور هزاران چیز مشترک دیگر با ما دارند. تقریبا از اولین هفته تحصیل در مک کلینز، در این باره هم عقیده شدهایم. رفتار بقیه دانش آموزان کلاس با من مودبانه و خشک است، چون فقط دو روز است که با هم در یک کلاس افتاده ایم و آشنا شده ایم... برای چالش مرورنویسی فراکتاب #چالش_مرورنویسی_فراکتاب