
نویسنده قلم خوبی داره، قبلا کتاب های دیگه شونم خوندم... خوب بود
کتاب #باروت_خیس امتیاز 3.5/5 با شوق و ذوقی زیاد کتاب رو شروع کردم، داستان زندگی دختری یهودیه که به عنوان خبرنگار به لبنان و رده های مختلف فرمانده های حزب الله نفوذ میکنه و سعی میکنه در عملیاتی حاج قاسم رو ترور کنه. اما در همین جا لو میره و اصل داستان ادامه پیدا میکنه. در ادامه داستان در تعقیب و گریزهای بسیار که گاهی دیگه خیلی لوس و غیر منطقی میشد داستان ادامه پیدا میکنه. در این تعقیب و گریزهای زیاد و زخم های بسیار، ماجرای عاشقانه ای هم در جریانه که هییی کش داده میشود. در انتها هم هیچ و پوچ! جاسوس موساد در طی داستان متوجه میشود که یهودی زاده نبوده و پدربزرگ و دایه اش او را گول زده اند. کسی که فکر میکند جاسوس اسرائیل است، جاسوس ایران درمیآید و افسر پرونده اش میشود. این افسر اسم های زیادی دارد.. به دنبال انتقام از فاران و دار و دسته اش به حزب الله پناهنده میشود و از طریق هوش بسیارش در زمینه هک به اسرائیل آسیب های میرساند. حتی در مورد سفر فاران و خواهرش جاسوسی میکند و زمان سفرشان را کشف میکند و بومبببب در انتها هم پیدا میشود و ترور میشود... در کل داستان خیلی کلیشه ای شده و آدم را از جایی به بعد خسته میکند، بعد از هربار خروج از خانه، تعقیب و گریز و زخم و فحش و ... تقریبا روال قضیه از جایی به بعد لو میرود و تکراری میشود. سرسختی و زخم های بسیار دخترک روی اعصاب میرود. یکی از چیزهایی که در داستان خیلی اذیتم کرد این بود که هی تکرار میشد که من پرورده موساد هستم و فلان ویژگی ها را دارم و ... در کل قصه بدی نیست ولی خیلی ماهرانه نوشته نشده و شخصیت پردازی قوی ندارد و تا آخر داستان هم خیلی از شخصیت ها شفاف نمیشوند و تکلیفشان مشخص نمیشود. باروت سوخته در ادامه باروت خیس نوشته شده که مطالعه نکردهام. من این یادداشت را برای #چالش_مرورنویسی_فراکتاب مینویسم.
رمان هیجان انگیزی بود از یه جایی به بعدش دلتون میخواد بی وقفه بخونید تا آخرش اما کاش پایان دیگری داشت
#چالش_مرور_نویسی_فرا_کتاب این کتاب داستانی کاملا تخیلی اما جالب رو روایت میکنه. تو این کتاب اصلا انتظار نداشته باشید چیز واقعی ای بخونید. صرفا بدونید که یه داستان کاملا تخیلی میخونید که از ذهن نویسنده تراوش کرده. داستان باروت خیس فکر میکنم دومین یا سومین کتاب در ادامه ی چهارگانه ای هست که خانم بلند دوست نوشتن. کتاب رو اگر خارج از تخیلی بودن محتواش بخوام نگاه کنم داستان گیرایی داشت و مخاطب رو متحیر میکرد. گاهی بعنوان یه خانم از خودم می پرسیدم همچین چیزی اصلا برای یک خانم ممکنه؟ ما زن های چریکی مثل خانم دباغ رو داشتیم ولی این شخصیت فادیه گاهی وقت ها شبیه فیلم های سوپرمن میشد نه یک انسان . نویسنده تخیل خیلی قوی ای داره و میتونه از هیچی یه داستان خیلی پر کشش برای شما بگه. از نکات منفی این کتاب پرش زیاد به گذشته و کتاب قبلی بود . به طوریکه من کتاب های قبلی رونخوندم ولی انقد تو داستان هی پرش به عقب زد و ماجرا رو گفت دیگه میدونستم داستان چیه و این بخشیش خوب بود ولی دیگه بیش از حد شده بود این موضوع. اینکه نویسنده از این حجم خشونت و افراط تو اتفاقات هیجان انگیز و تلخ استفاده میکنه هم جالبه هم جالب نیست. از یه جایی به بعد انقدر این روند تکراری نجات و گریز تکرار میشه که مخاطب دیگه میدونه الان یه قهرمانی چیزی میاد و این دختر رو نجات میده و یا همون قهرمان یهو یه داستان و چالش جدید برای فادیه میسازه. ذهن نویسنده برای ساختن اتفاقات بی ربط به هم خیلی فعاله و این شمارو غافلگیر میکنه. من درکل کتاب رو دوست نداشتم اما حتما برای نوجوان ها جذابه. هرچند من خودم اینو به نوجوان های اطراف خودم نه توصیه میکنم نه براشون تهیه میکنم
کتاب خیلی جذابی بود ، داستان خوب ، متن روون و گیرا ، لحاظ نفس گیر ، اگه به کتاب های امنیتی و پلیسی علاقه دارید کتاب خوبیه ، خدا همه شهدا رو بیامرزه #خدایا_ما_را_پاکیزه_بپزیر
خیلی جالب و غمانگیز هست این سومین کتاب نویسنده بود که خوندم
کتاب باروت خیس جلد چهارم کتاب های خانم اسعدبلند دوست رو خوندم و تموم شد کتاب کم و بیش همون تعقیب و گریزی رو داره که تو کتاب های سری قبلی داشت و اینبار با دختری روبرو هستیم که در کالبد یک خبرنگار برای جاسوسی و از بین بردن نیروهای مقاومت وارد لبنان و جمع خانواده های فرماندهان مقاومت شده و به خیال اینه که داره کارشو خیلی تمیز انجام میده ولی ... نشون دادن اینکه حاج قاسم به افراد خودش اهمیت میده ولی از اونور فاران حتی به مثلا به اصطلاح نوه خودش رحمی نداره و اگه ببینه داره از سمت اون بهش آسیبی وارد میشه اونو از سر راهش برمیداره کار هوشمندانهای بود و حتی خود فادیه هم به این نکته رسیده بود. دل آدمی جذب محبت میشه، جذب این میشه که ببینه بهت اهمیت میدن یا نه اونوقته که این اتصال محکمتر میشه که دیدیم شد. حتی فادیه هم دوست داشت حاج قاسم بهش بگه عموجان... عاشقانهای که تو سطر سطر کتاب گنجانده شده بود و فادیه و بسام سعی میکردن کمتر بهش بها بدن باعث میشد برای خوندن فصل های بعدی راغبتر از قبل بشی. این نشون میده بخش مهمی که میتونه یه نفر رو تشویق کنه به خوندن میتونه احساسات بین دو نفر باشه البته که کتاب یجاهایی هم از نظر خودم بهش نقد وارد هست. ولی چون بخش بزرگی از این کتاب بهم حس خوب داده نادیده میگیرم. جملات و توصیفات حالات روحی فادیه و تقابل و چالشی که بین خود واقعیش با اون بُعد دیگه اش که عاشق بسام شده بود نشون میده کار نویسنده خوبه و منم غبطه خوردم ولی من هنوز نفهمیدم حاج اسماعیل کیه برشی از متن کتاب: عشق حقیقتاً آدم را ضعیف می کند. بیشتر از قبل سردت می شود، بیشتر از قبل مریض می شوی، بیشتر از قبل دلت می شکند، بیشتر از قبل اشک می ریزی، بیشتر از قبل در خودت می خزی، بیشتر از قبل سکوت می کنی، بیشتر از قبل... . چیست این عشق که آن قدر برایش دل دل می کنند؟! #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.
من هم همپای داستان فادیه شدم هیام شدم حبیبه و اریحا شدم بسام و رسول و جواد شدم وباروت سوخته ای شدم که در دستان فارون منفجر شدم احساسات همه شون رو با تمام وجود درک کردم با تشکر از نویسنده