
کتاب ملداش ، داستان یک روحانی جوان که برای تبلیغ به یک روستا رفته به همراه همسرش . خب مشخصا روستا شرایط متفاوتی نسبت به شهر داره و ما از اول کتاب با این چالش ها رو به رو هستیم مثلا خبری از بخاری و شوفاژ و وسایل گرمایشی نیست و خب مشخصا شدت سرما هم از شهر بیشتره و برای گرم شدن باید دنبال هیزم رفت که این هم ماجرای خودش رو داره . خلاصه شرایط محیطی روستا یکی از مواردی بود که برای من جالب بود . موضوع اصلی کتاب ملداش هست که برای تبلیغ به ابن روستا اومده و این موضوع جالب هست که حضور یک روحانی در حین تبلیغ بین مردم رو نشون داده ، این روحانی مشکلات شخص خودش رو داره و همسرش بیماره و هم توی روستا براش مشکلات پیش میاد . ایلچی و همسرش نمیتونن بچه دار بشن و در این کتاب میشه احساسات زوج هایی که این مشکلات رو دارن درک کرد . روحانی قصه فرد معمولی هست مثل بقیه مردم و دغدغه های خودش رو داره . در کتاب به مشکلات مالی ایلچی اشاره شده که اکثر روحانی ها این مشکلات مالی رو دارن و خب بیانش خوب بود که خواننده ها با وضعیت مالی طلاب هم آشنا بشن .از مسائل دیگه ای که در کتاب مطرح شده بود آداب و رسوم غلطی هست که در بعضی روستا ها وجود داره و باعث میشه افراد زیادی آسیب ببینن و متاسفانه هنوزم که هنوزه این سنت های غلط وجود داره . داستان برای من جالب بود ، از چیز هایی که به نظرم خیلی خوب نبود یکی اینکه قسم رو به عنوان تیکه کلام مانند استفاده میکردن و برای مسائلی که لازم نبود که خب درست نیست و دیگه اینکه بعضی گناه ها راحت توی کتاب اومده بود خب من نمیدونم این کار درستی هست یا نه که مطرح شده از یک جهت چون مبتلا له شاید بیانش درست بوده ولی من شخصا خوشم نیومد . این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب جامعه روحانیون از آن جامعه ای است که باید با سعه صدر بالا و قدرت تحمل بسیار زیاد وارد آن شد (یا حتی در خود تقویت کرد) چه به خاطر مسائل مالی و چه به لحاظ جوّی که ممکن است به خاطر اشتباهات بعضی از روحانیون متوجه دیگران در این جامعه نیز شود. ملداش حکایت طلبه ای است به نام هدایت که در این روستای محروم، روستاییان او را ملداش خطاب می کنند. او به خاطر مشکلی که برای همسرش پیش آمده به دنبال محیطی آرام می گردد تا اوضاع را برای خانمش روبراه جلوه دهد لذا به این نقطه فرستاده می شود جهت روشنگری و یا حل مشکلات شرعی مردم روستایی. اما ملداش که شرایط زندگیاش هوش و حواس درست و حسابی برایش نمی گذارد در مورد یکی از سوالات یک فرد روستایی من باب حرام و حلال بودن گوشت یکی از گاوهایش به اشتباه او را راهنمایی می کند و هم خود را به هچل می اندازد و هم فرد روستایی را متحمل ضرر بسیار زیاد. او با این حرف اشتباه که گوشت حرام است (که در واقع حلال بوده است) گرفتاری دیگری به گرفتاری هایش اضافه می کند و آن چیزی نیست جز آنکه این مرد روستایی اگر به در خانه اش برود شیرین و اعصابش و مریضی اش را چه کند لذا در تشویش به سر می برد تا آنکه می شود آنکه نباید بشود. کتاب در کنار مطالب آموزنده ای که به من ارائه داد اما نظرم نسبت به آن طوری نبود که در موردش تعریف و تمجید شنیدم و مهمترین نقدی که بر کتاب دارم - که البته نمیدانم این کتاب مستند است یا خیر - به همان اشتباه راهنمایی کردن مرد روستایی است. در شرایط حال کشور که نگاه به جامعه ی روحانیت با حساسیت های بالایی مواجه است خواندن اشتباهاتی از این قبیل کمی گران تمام خواهد شد. دیگر جایی که باعث شد من نظرم نسبت به این کتاب تقلیل پیدا کند بحث غر زدن این طلبه بود که در جایی از کتاب گفتند چرا به این جامعه کم لطفی می شود و ... لذا باید گفت اگر شمای روحانی قبول کردی که در کسوت لباس پیغمبری به مردم خدمت کنی دیگر غر زدنت برای چیست؟ آنهم وقتی که شرایط زندگی معمول و یا حقوق طلبه ها را از قبل متذکر شده اند و با علم به آن وارد آن حوزه شده اید. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.