
نظرات کاربران و نقد و بررسی کتاب شنبه آرام
خیلی دنبال نسخه دیجیتال این کتاب گشتم. در بقیه اپ های کتاب مثل طاقچه و فیدیبو موجود نبود. خداروشکر اینجا پیدا کردم و مشتاقانه خواندم. خوشا به حال این خانواده و شخص شهید فخری زاده. غبطه میخورم بهشون. باهوش با پشتکار دین دار. تنها خواهشی که دارم تو رو خدا ما رو هم دعا کن شهید فخری زاده😭😭😭
سلام، کتاب خوبی است، انسان رو با بخشی از زندگانی و چالش هایی که شهید بزرگوار با آن مواجه بودند آشنا می کند، برادرم یک بخش هایی از کتاب را برایم می خواند و بغض می کرد و احساساتی می شد.
کتاب «شنبه آرام» روایت زندگی پرفراز و نشیب شهید محسن فخریزاده، دانشمند هستهای برجسته و یکی از چهرههای کلیدی پیشرفت علمی کشور است. این اثر که از زبان همسر گرامی شهید نوشته شده، نه تنها به روایت زندگینامهای از ایشان میپردازد، بلکه تلاش دارد ابعاد مختلف شخصیت این مرد بزرگ را که سالها در معرض تهدید و ترور رژیم صهیونیستی قرار داشت، به تصویر بکشد. در نهایت، شهید فخریزاده در سال 1399 به شهادت رسید. این کتاب داستان زندگی فردی است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی تلاش خود را برای خدمت به میهن عزیزش صرف کرد. محسن فخریزاده، هم یک رزمنده دلیر در جبهههای جنگ تحمیلی بود و هم دانشمندی خلاق که نقش بسیار مهمی در پیشرفت علمی و دفاعی کشور ایفا کرد. او بهطور شبانهروزی برای تحقق اهداف علمی و امنیتی کشور تلاش میکرد و همواره در مسیر خودکفایی و استقلال علمی گام برداشت. «شنبه آرام» با روایتی جذاب و غیرخطی، داستان زندگی شهید فخریزاده را از لحظه شهادت به تصویر میکشد. همسر شهید، با زبان ساده و صمیمی خود، خوانندگان را به دنیای شخصی و پنهانی او میبرد و خاطراتی از لحظات شاد و تلخ زندگی مشترکشان را بازگو میکند. از دغدغهها و آرمانهای شهید سخن میگوید و در کنار این روایتها، مخاطب با شخصیت این مرد بزرگ و باورهای راسخ او آشنا میشود. یکی از ویژگیهای برجسته این کتاب، تأکید بر معنویت و اخلاص شهید فخریزاده است. او همیشه با توکل به خداوند و توسل به ائمه اطهار (علیهمالسلام) مسیر خود را ادامه داد و هر اقدام و تلاش خود را تنها برای رضای الهی انجام داد. این ویژگی، الگویی از ایمان و تقوا برای نسلهای آینده است. «شنبه آرام» بهویژه برای کسانی که به دنبال الگوهای ایثار، فداکاری و خدمت به وطن هستند، کتابی آموزنده است. این اثر یادآور میشود که پیشرفت و سربلندی ایران اسلامی، با تلاش و مجاهدت دانشمندان و جوانانی چون شهید فخریزاده محقق میشود که با ایمان و اراده قوی، برای اعتلای کشور گام برمیدارند. این مرور برای #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب نوشته شده است.
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب این بار به سراغ بزرگ مردی میرویم که با وام گرفتن از سریال مختارنامه باید در وصف او گفت فخر ایران و ایرانی است. شهید محسن فخری زاده دانشمند هستهای را که این روزها نبودش را ناجوانمردانه فراموش کردهایم کسی بوده است که دشمن درجه یک ایران در طلب نابودی او بود. در این کتاب مخاطب شهید فخری زاده و عادات روزانه و حتی پدرانگیهایش در حق فرزندانش را از زبان همسر میشناسد. همسری که دوست داشتنش را در بندبند فریادهایش در نبود همسر شهیدش میشود درک کرد و با او حتی اشک ریخت. شهید فخری زاده در این کتاب نکاتی را یادآوری میکند که کمتر کسی به آن پرداخته و زمانی که مخاطب آن را میخواند به این پی میبرد که شهید در کنار علمی که زبانزد خاص و عام بوده است چطور اینقدر موشکافانه مسائل دیگر را نیز درک کرده و آنها را زیبا عملی میکند و یا دنبال. اگر بخواهم موضوعی را مثال بزنم باید از همان بیدار نکردن فرزندانش یاد کنم که نشان میداد اگر کسی به کسی نسپرده باشد که برای نماز صبح او را بیدار کند تو نیز نمیتوانی او را بیدار کنی چون شرعا درست نیست. البته باید بگویم این مطلب نیاز به تحقیق و تفحص دارد چرا که نباید به تنها پسوند شهید در پشت یک اسم بسنده کرد و هر آنچه او میگوید را وحی مُنزل دانست. این کتاب تنها به روایتگری همسر شهید نپرداخته و اندکی نیز به سراغ اشخاصی رفته که شهید را میشناسند و یا چند صباحی با او زندگی کرده اند. یکی از موضوعاتی که در این کتاب جالب تلقی شد همان نامگذاری اسم فرزند شهید بود که هم اتفاق جالبی بود و هم قابل تأمل. قابل تأمل از آن جهت که مخاطب به آن بیاندیشد که چرا این شهید از آن فرد عرب خوشش میامده و اسم او را بر روی فرزندش نیز گذاشته. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب کتاب «شنبه آرام؟» روایتی از زندگی پر فراز و نشیب شهید فخری زاده از زبان همسر گرامی ایشونه. داستان با لحظه تلخ شهادت آغاز میشه و در ادامه، با استفاده از تکنیک فلاشبک، به سالهای گذشته برمیگرده و همسر شهید از تلاشها، ایثارگریها و فعالیتهای بزرگ ایشون برای سربلندی و اعتلای ایران عزیز میگه. خواننده با مطالعه کتاب، هم با لحظات خاص و اتفاقات پس از شهادت همراه و هم در خاطرات چهل سال زندگی شخصی دشوار این زوج سهیم میشه. کتاب مثل دریچهای به زندگی مردیه که تمام عمر خودش رو وقف سربلندی ایران کرد. شهید محسن فخریزاده، یه دانشمند بزرگ هستهای بود که در روز 7 آذر 1399 خیلی ناجوانمردانه و به دست نیروهای اسرائیل ترور شد. یه نقل قول از شهید هست که به پسرشون اون رو گفتن که خیلی تاثیرگذاره و فکر میکنم خطاب به همه جوونهای ایرانیه: "وظیفه ما این هست که برای حل مشکل حرکت کنیم و بریم به سمت هدف، آن کسی که کار را انجام میدهد، آن کس دیگر است. ما اهرم اعمال قدرت معنوی در عالم مادی هستیم و آنکه به ثمر میرساند کس دیگر است." این جمله نشون میده که این شهید چقدر دیدگاه بزرگی داشته و چقدر با ایمان و اعتقاد به راهش ادامه داده و چطور هیچ وقت ناامید نشده. این جمله یه جورایی میتونه خلاصه زندگی پر از افتخار این شهید و دانشمند بزرگ باشه. این کتاب خیلی برای من تاثیرگذار بود و باعث شد بیشتر قدردان زحمات دانشمندامون باشم و تلاش کنم بیشتر و بهتر و قبل از، از دست رفتنشون بشناسمشون. و فمر میکنم این کتاب برای همه اونهایی که مثل من دوست دارن با این آدمهای بزرگ، آشنا شن، خیلی خوبه. به خصوص به جوونها پیشنهاد میکنم که این کتاب رو بخونن تا با الگوهای واقعی موفقیت و افتخار آشنا شن و بدونن که چطور میشه برای کشورشون مفید باشن. این مرور برای چالش مرورنویسی فراکتاب زمستان نوشته شده.
خوشا به سعادتش. شهید بود و شهید شد.
کتاب نسخه الکترونیکی اش رو دارم هنوز فرصت مطالعه اش پیدا نکردم ان شاءالله خداوند توفیق بده با زندگی دانشمند شهید فخری زاده آشنا بشیم واقعا این گوهرها در آسمان شناخت ترند تا زمین ما که وقتی این ها رو شهید می کنند تازه اسم شون رو میشنویم
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب کتاب «شنبه آرام؟» به قلم محمدمهدی بهداروند و فاطمه اکبری اصل، همچون دریچهای است که با گشودن آن، بادی از جنس غیرت، عشق به وطن و ایثار به درون قلب خواننده میوزد. این اثر درباره زندگی شهید محسن فخریزاده است؛ مردی که در سکوت و گمنامی برای امنیت و پیشرفت کشورش تلاش کرد و سرانجام، نامش جاودانه شد. نویسندگان کتاب، روایت زندگی این شهید بزرگوار را از زبان همسرش نقل کردهاند. آنها تصویری از مردی ترسیم میکنند که زندگیاش در مرز میان دانش و خطر جریان داشت؛ مردی که دشمنان از سایهاش نیز هراس داشتند، اما در خانه، پدری مهربان و همسری فداکار بود. شهید فخریزاده در عین آنکه در عرصههای علمی و دفاعی کشور خطشکن بود، در محیط خانواده، تکیهگاهی برای فرزندانش و آرامبخش لحظات همسرش بود. عنوان «شنبه آرام؟» برگرفته از سخن همسر شهید است که بارها در برابر تهدیدها و خطرهایی که خانواده را تهدید میکرد، این جمله را به زبان میآورد. این عنوان به خوبی نشاندهنده فضایی از دلواپسی و نگرانی است که در عین حال، با امید و ایمان درآمیخته است. یکی از بخشهای تاثیرگذار کتاب، روایتهایی است که همسر شهید از روزهای سخت و پرمشغله او بیان میکند. با وجود مسئولیتهای سنگین و ساعات طولانی کار، شهید فخریزاده همواره برای خانواده وقت میگذاشت و لحظاتی سرشار از محبت و همدلی را رقم میزد. این بخشها نشان میدهد که قهرمانان واقعی، در کنار خدمات بزرگ ملی، در نقشهای خانوادگی نیز بینظیر هستند. پس از مطالعه این کتاب، احساسی عمیق از افتخار و غرور در وجودم شکل گرفت. «شنبه آرام؟» تنها یک روایت از گذشته نیست، بلکه چراغی است که مسیر آینده را روشن میکند. این کتاب یادآور میشود که آرامش و امنیت امروز ما، بر دوش کسانی است که جان خود را بیدریغ در راه وطن گذاشتهاند. اگر به دنبال کتابی هستید که روحیه ایثار و عشق به میهن را در شما زنده کند، «شنبه آرام؟» را از دست ندهید. این اثر همچون دعای مادری است که شبانه برای فرزندانش زمزمه میکند؛ سرشار از امید، عشق و ایمان به آیندهای روشنتر.
کتابی که مظلوم واقع شده کمتر کسی شهید فخری زاده بزرگ رو میشناسه ولی با خوندن این کتاب میری سر سفره صحبت های همسر شهید از بزرگواری های شهید میشنوی از تلاشی که میکردن برای ماندگاری این نظام ودیدن اینکه چه قدر تو و امثال تو عقب موندن ....
کتاب شنبه آرام، درباره شهید فخری زاده که به نظرم در بین ما خیلی شناخته شده نیستن . شروع کتاب با صحنه ترور دکتر بود و توصیف صحنه خیلی واقعی بود ، هنوز وقتی خبر ترور رو شنیدم به یاد دارم در اون زمان یک اسم نا آشنا رو شنیده بودم اما الان بعد از گذشت زمان و خوندن این کتاب تازه متوجه میشم شخصیتی که ترور شد چه کسی بود و اون اتفاق چه قدر سخت و دردناک بوده . راوی کتاب همسر شهید هستن ، از نکاتی که راجع به ایشون خیلی دوست داشتم انس شون با قرآن در قبل و بعد ازدواج بود . و داستان ازدواج شون رو گفته بودن که ساده و جالب بود ، هم شهید هم همسر شون بسیار با صبر و با گذشت و خوش برخورد بودن و البته اهل تلاش . یکی از نکات کتاب که دوست نداشتم پرداختن زیاد به ناراحتی همسر شهید بود گاهی حس میکردم چرا انقدر بی صبری نشون میدن ، و گاهی فکر میکردم چرا انقدر در کتاب به این موضوع پرداخته شده اما در نهایت این کتاب تونست به من نشون بده همسر یک شهید چه غم عمیقی و غیر قابل تحملی رو باید بر دوش بکشه ، اضطراب ها ، سختی ها و محدودیت ها قبل از شهادت شهید و لحظه ترور ، شهادت ، غم و در نهایت یک تنهایی سنگین و خاطرات ... به نظرم جا داشت بیشتر به شخصیت شهید پرداخته بشه اما همین قدر هم خیلی خوب بود جیزی که خیلی از شهید دوست داشتم تلاش شون بود و توجه شون به معنویت ، برای انقلاب تلاش کردن ، به جبهه رفتن ، با منافقان جنگیدن ، دانشگاه رفتن ، در بالاترین سطح علمی قرار گرفتن و در تمام زندگی به عالی ترین صورت تلاش کردن . اما با وجود این همه مشغله کتاب مطالعه میکردن ، معلومات فلسفی داشتن ، از تفسیر قرآن میدونستن و تحصیلات حوزوی داشتن و بسیار مقید به شرع هستن اما بسیار دقیق و با لطافت . با این وجود یک انسان بسیار لطیف که علاقه به پرندگان و گل و گیاه دارن ، ورزش میکنن و زمان هایی رو برای بودن در کنار خانواده قرار میدن . در رابطه با همسر شون بسیار با محبت اند با وجود همه مشغله هاشون به خانم کمک میکنن ، علاقه مند و کوشا برای کمک به یادگیری ایشون هستن . و اما موضوعی که شاهد نتیجه اعمال شهید هست توئیت نتانیاهو بعد از ترور شهید هست یک مسئله غم انگیز و ناراحت کننده زمانی بود که بعد از ترور شهید رو به بیمارستان بردن امت به خاطر قطعی برق نمیتونستن شوک بدن و با دست این کار رو انجام دادن و همین طور اهمال کاری های دیگه . این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرورنویسی_فراکتاب
«یک بار برای افطاری دعوت شدیم. سر میزی نشستم که همسر شهید داریوش رضایی نژاد هم بود. خوش وبشی کردیم و از حال و روز هم پرسیدیم. وقتی غذا آورند، پیش دستی کردم تا برایش برنج بکشم، ولی دستم می لرزید. احتیاط را چاشنی کلامش کرد و محترمانه گفت: خانوم فخری زاده! من بعد از شهادت داریوش لرزش دست پیدا کردم، شما چرا اینطور شدید؟ تلخ خندیدم: خانوم! شما راحت شدید و شهیدتون آسمانی شد؛ اما من هر روز شاهد ترور هستم. ما هر روز ترور میشیم؛ ما هر روز آماده ی ترور هستیم.» این کتابی ست از شادی ها، غم ها، عشق ها و دلشوره های یک زن. کتابی از زبان همسر شهید محسن فخری زاده، دانشمندی که هنوز هم به خاطر مسائل امنیتی دقیقا نمیدانم چه کار کرد، اما با تلاش های شبانه روزی اش امنیت کشور را ارتقا داد و به عنوان یکی از سربازان گمنام امام زمان، برای ایران و منطقه تولید قدرت کرد. شهید هنوز هم گمنام است. لابلای خاطرات شاید بفهمید او یک دانشمند هسته ای، مهربان و عاشق برای خانواده، یک پدر باتدبیر برای تربیت فرزندان، پسری نمونه برای مادر، مودب در پیشگاه پدر، یک باغبان باسلیقه، یک عاشق علم، یک مولد علم و ... است. می گویند برای شناخت از متضاد ها کمک بگیر. اینجا هم اگر عمق دشمنی آمریکا و اسرائیل با او مشخص شود شاید شهید معنای دیگری پیدا کند. کسی که نتانیاهو جنایتکار و خون آشام، بعد از ترور ایشان شنبه آرامی را برای یهودی ها آرزو کرد و از شنبه آرام اسرائیل گفت! و هر بار که همسرش از شدت کار برای او دلشوره داشت و از نگرانی ها و گله های خود و فرزندان به او میگفت اینطور جواب می شنید که: (برشی از کتاب) «گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم.»» سبک و سیاق روایت کتاب بسیار خواندنی شروع می شود اما به همان خوبی پیش نمی رود! کتاب با روایت همسر شهید از روز ترور آغاز می شود کاملا هیجان انگیز! سپس به گذشته پلی می زند و از خاطرات شهید می گوید و این رفت و برگشت ادامه دارد و در لابلای مرور خاطرات واگویه های همسر شهید از غم فقدان همسر زیاد و با سوز و گداز است. و گاهی اینقدر غمناک است که بسیار سخت توانستم از این همه ذکر مصیبت عبور کنم و تا آخر کتاب تاب بیاورم! نمیدانم بنظرم نوع بیان این فراق مثل سایر شهدا نبود. بلاخره شهید شدن با مُردن فرق دارد! جنس غم شهید، ناامیدانه و دلسرد کننده نیست. در هر صورت اینقدر از این شهید کم گفتند و بهتر بگویم آنقدر نگفته اند که این کتاب غنیمتی است. شاید امروز برای امنیت کشور، باید بیشتر از این شهدای گمنام بگوییم تا عمق دشمنی های اسراییل و آمریکا هم برای ما رو بشود تا باز هم به خنده هایشان گول نخوریم! تا از پشت به ما خنجر بزند. برای چالش مرورنویسی فراکتاب #چالش_مرورنویسی_فراکتاب
کتاب شنبه آرام نوشته محمد مهدی بهداروند خاطرات شهید هسته ای محسن فخری زاده به روایت همسرشان است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است. نثر کتاب خوشخوان و روان است.چه زندگی شیرینی داشتندباهمسرشون.یک زن تمام عیار که پا به پای سختی های یک زندگی با همه ی مشکلات و سختی های دوری همسر و درس خواندن شون و کار زیاد همسر و سختی های دوران حفاظت همسر شون ایستادند.از لحظه لحظه ی این زندگی باید درس گرفت. طاقت و صبوری رو باید ازاین شیرزن یادگرفت. طبق گفته ی خود شهید 60 درصد ثواب زحمات شون رو باید برای همسر شون نوشت که صبورانه زندگی رو ساختند و شرایط رو به بهترین وجه برای جهاد علمی همسر شون فراهم کردند.خود شهید عجب شخصیتی داشتند!از یک طرف آشنایی کامل با مباحث دینی و اعتقادی. از اون طرف آشنایی و تسلط بر سیاست که حتی رجال سیاسی در کارها و تصمیمات شون باهاشون مشورت میکردند. از یک طرف مباحث علمی سخت و ثقیل دانش هسته ای که همه اساتیدشان اذعان داشتند که نیازی به امتحان ندارند چرا که بیشتر از استادان خود میدانند. این بروز بودن اطلاعات. و جامع الاطراف بودن شون واقعا قابل تحسینه. فراگیری دروس طبیعی باعث دور شدنشان از معارف دینی نبود. از طرفی اینقدر خوب بلد بودند زندگی کنند و همه چیز رو در حد اعتدال باهم داشته باشند.کارها و مشغله های فراوان و مسایل حفاظتی مانع از این میشد که دیدار حضوری زیادی با فامیل داشته باشند ولی هیچگاه با این بهانه ها آنرا قطع نکردند. احترام به پدر و مادر . محبت به همسر و فرزندان. روش های عالی شون در تربیت فرزندانشون. اگر بخواهم کسی رو الگوی خودم قرار بدهم صددرصد ایشون رو انتخاب میکنم و کاملا به شایسته ی الگو بودن ایشون اعتقاد دارم. الحق و الانصاف که مرد خدا بودند. چقدر دیر ایشون رو شناختم. کاش قبل از شهادتشان بااین مرد بزرگ خدا آشنا می شدم. اینکه بعداز شهادت مردان بزرگ راجع به آنها نوشته شود و در زمان حیات کسی آنها را نشناسد و قدر کارهایشان را نداند به نظر بنده ظلم بزرگی است که باعث محرومیت دیگران از وجود عظیم این بزرگواران میشود. این مرور برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهشدهاست. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
کتاب بسیار تاثیر گذار
عالیییییییییییییی حتما بخونید
کتاب مجاهدت های خالصانه شهید را روایت میکند و خواندنی است مخصوص برای جوانان ..
درس های زیادی برای من داشت کتاب تلاش بی وقفه شهید و همراه بودن همسرشون با ایشان . چقدررر دلم سوخت بابت از دست دادن ایشون چه آدم بزرگی بودن و ما تازه داریم ایشون رو میشناسیم. ان شاءالله خدا ما رو رهرو راه شهید قرار بده
شخصیت عالی شهید که گمنام و خالصانه زندگی کردن و دشمن بهتر از ما خوبان ما رو میشناسد
کتاب خوبی بود شخصیت شهید والامقام رو خیلی خوب معرفی کرده بود اما نحوه نوشتن کتاب رو دوست نداشتم و خیلی کند پیش میرفتم شاید بگم به زور تمومش کردم اما خوشحالم با شخصیت شهید بزرگوارم آشنا شدم تا قبل از این فقط به عنوان ی شهید هسته ای ایشون رو می شناختم اما با خوندن کتاب و توصیفات همسرشون فهمیدم بقول حاج قاسم باید شهید باشی تا شهید بشی ان شاالله شهید بزرگوار دستگیر ما باشن در روز جزا
خیلی دوست داشتم با شهید فخری زاده آشنا بشم ،تا با همخوانی درگروه مادران شریف با ایشون آشنا شدم .این قسمت از کتاب خیلی برام جالب بود. «من یک عمر با مردی زندگی کردم که از همان اول پایبند اخلاق و شرع بود. جبهه، این پایبندی را محکم کرد و رخت یقین پوشاند. همین بود که محسنِ مو بلندِ بدون محاسنِ ژیگول، محسنِ پالتوپوش، محسنِ دروازه بان، محسنِ عاشق قناری و... را کرد شهید دکتر محسن فخری زاده! »
خداوند شهیدفخری زاده را شفیع ما قرار دهد خواندن از این شهیدان که در دوران حیات زمینی برای ما ناشناس بودند، بس شیرین و راهگشاست در این کتاب زندگی درون خانوادگی ایشان بیان شده فرشته خانوم محور را عشق فراوان و داغ سوزان دوری قرار داده بودند و کمتر از خود گفته بودند ولی روح حاکم بر سرتاسر کتاب حضور یک زن مقاوم، مجاهد و از خودگذشته بود که برای آرمان اسلام از عشق و آرامش خود گذشته. خداوند حفظشان کند. همان ایام شهادت شهید، پستی برای همسر داغ دیده ایشان نوشتم ولی عمر صفحه کوتاه بود و بخاطر ذکر نام شهدا بسته شد. خوشحالم که کتاب خاطرات ایشان را مطالعه کردم.