
کتاب درخت گیلاس یک کتاب کوچولوی کودکانه است که میتونه هم حال خوبی به مخاطب بده و هم زودی به نتیجه برسه کتاب همونطور که از اسمش پیداست در مورد درختیه که روی تپهای قرار داره و همهی ساکنین اون دهکده یا روستا ازش نفع میبرن و هیچکس نه مالکیتی روی اون داره و نه جنگ و دعوایی رو میطلبه اما سایهی جنگ که روی اون دهکده قرار میگیره باعث از بین رفتن بخش قابل تصور یا به جرئت بگیم تمام اون درخت میشه. دیگه نه از گیلاس خبریه و نه از شکوفههای بهاری. اما وضع اینطوری نمیگذره و ما پیرمردی رو میبینیم که همچون مادر که به فکر سرما نخوردن کودک خودشه اونم به فکر لختی درخت تو سوز سرماست و برای همین اون دو تا بچه اونو در حال پوشاندن درخت میبینن و بعدها خودشونم بهش ملحق میشن و همین سبب میشه که تو چلهی زمستون درخت کاملا سرما نخوره و اونا نتیجهی کارشونو در کمال ناباوری تو بهار ببینن. بله! درختی رو میبینن که روی یکی از شاخههاش یهدونه شکوفهی خوشگل صورتی داره. مثل اینکه درخت زنده بوده. تنها نقدی که میشه به کتاب بکنم اینه که این دهکده یا روستا مال کدوم کشور بوده که بعدها دچار جنگ شده. کاش به این موضوع پرداخته میشد. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب