شابک

سال نشر

صفحات کتاب

کنگره

دیویی

کتاب دیدم که جانم میرود pdf زندگینامه و خاطرات شهید مصطفی کاظم زاده به نویسندگی حمید داودآبادی می باشد و انتشارات شهید کاظمی آن را منتشر کرده است.
<ul>
<li><a href="#h_8153616118231693903941025">معرفی کتاب دیدم که جانم میرود</a></li>
<li><a href="#h_111213039601693903949340">خلاصه کتاب دیدم که جانم میرود</a></li>
<li><a href="#h_72678806510681693903952983">برشی از متن کتاب</a></li>
<li><a href="#h_97890415311761693903956970">خرید کتاب دیدم که جانم میرود</a></li>
</ul>
<h2 id="h_8153616118231693903941025">معرفی کتاب دیدم که جانم میرود</h2>
شهید مصطفی کاظم زاده در 9 شهریورماه 1344 در محله شاهپور دیده به جهان گشود. این کتاب به زندگینامه، آشنایی، آشنایی با امام، عضویت در حزب الله شرق تهران، حضور در جبهه و آشنایی با رزمندگان دفاع مقدس، عملیات رمضان، وصیت نامه خوانی، تشییع و شهادت و ... به همراه آلبوم تصاویر و اسناد منتشر شده در مطبوعات کشور در هنگام شهادت وی می پردازد.
کتاب &laquo;از معراج برگشتگان&raquo; که دربردارنده خاطرات حمید داوودآبادی در طی سال هایی ابتدایی انقلاب تا پایان جنگ است، فصلی دارد که به آشنایی وی و شهید &laquo;مصطفی کاظم زاده&raquo; می پردازد. این فصل یکی از بخش هایی بود که خیلی مورد توجه و استقبال مخاطبان قرار گرفت. به همین خاطر نویسنده تصمیم گرفت محتوای آن فصل از کتاب را با خاطراتی که از آن شهید از سال های بعد جنگ دارم ضمیمه کند و همراه با عکس و اسناد که از این شهید برجای مانده است به صورت یک کتاب مستقل منتشر کند.
<h2 id="h_111213039601693903949340">خلاصه کتاب دیدم که جانم میرود</h2>
کتاب دیدم که جانم میرود، به بخش های زیر تقسیم شده است: تولد، برخورد اول، پول توجیبی، عکس های قشنگ امام، چلو کبابی کاظمی پور، می خوای مسلمون بشی؟، آقا کاظم، حزب الله شرق تهران، ته تغاری خانه، بچه محا ها، من متولد چهل و چهارم ا.لین وداع سخت عملیات رمضان در شلمچه، حاجی مهیاری، شب عید فطر، دم خانه مصطفی، و باز خداحافظی، لباس در جنگ، خواندن وصیت نامه، مانع بزرگ اعزام، معرفت خدا، کتاب خداشناسی، جعل نامه، من با تو جبهه نمی آم، تشییع جنازه ی مصطفی، نوشتن وصیت نامه، رفتن به سومار، ترکش اون جای فرمانده، بمباران سومار، به سوی کربلایت، ثاقب و ثابت، بی نیاز ترین موجود روی زمین، عبور از میدان مین، گنده لاط در جبهه، یک روح در دو بدن، اعزام
به خط مقدم، من و مصطفی در یک سنگر، روز آخر...، دیدم که جانم می روز، مگه تو آدم نیستی مصطفی؟، دیگه چیزی نمونده...، دیدار آخر، اگه معرفت داری منم ببر...، عکس مصطفی با من حرف میزنه! دم دمای ظهر سه شنبه نهم شهریور ماه 1344 در محله ی شاهپور (وحدت اسلامی) در جنوب تهران، پیرزن قابله همه ی بچه ها را از اتاق بیرون کرد. محمدکاظم، پهلوی پدرش آقامجتبی نشسته بود؛ ولی مریم و ملکه، مشتاقانه منتظر بودند تا ببینند مامان برای شان خواهر می آورد یا برادری دیگر.ساعتی بعد صدای گریه ای زیبا و دل نشین ...
<h2>کتاب دیدم که جانم میرود pdf</h2>
در فراکتاب نسخه epub این کتاب عرضه شده است که امکانات بیشتری نسبت به pdf در اختیار شمار قرار می&zwnj;دهد. علاوه بر آن نسخه صوتی و چاپی کتاب نیز در دسترس شماست.
<h2 id="h_72678806510681693903952983">برشی از متن کتاب</h2>
چه کار باید می کردم، اصلا چه کار می توانستم بکنم؟ مصطفی داشت می رفت: تنهای تنها. اما من نمی خواستم بروم. اصلا من اهل رفتن نبودم. نه می خواستم خودم بروم نه مصطفی. تازه او را کشف کرده بودم. برنامه ها داشتم برای فرداهای دوستی مان. حالا او داشت می رفت. او داشت می شد رفیق نیمه راه. من که ماندم! من که اصلا اهل رفتن نبودم.
ماندن مصطفی، برای من خیلی مهم و با ارزش تر بود تا رفتنش. حالا باید او را چه طوری از رفتن منصرف می کردم. بدون شک خودش بود. مگر نه اینکه من نخواستم بروم و نرفتم؟! پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس می کردکه نرود، حتما می توانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری می کردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود. باید با خواست و تمایل او، نظر خدا را هم برمی گرداندم!
<h2>قیمت کتاب دیدم که جانم میرود</h2>
برای خرید کتاب دیدم که جانم میرود، با تخفیف به سایت و اپلیکیشن فراکتاب مراجعه کنید.
<h2 id="h_97890415311761693903956970">خرید کتاب دیدم که جانم میرود</h2>
در فراکتاب علاوه بر امکان خرید نسخه چاپی این کتاب امکان دانلود کتاب دیدم که جانم میرود در دو قالب صوتی و الکترونیک وجود دارد.
<img src="https://file1.cdn.faraketab.ir/content_file/img2023/8/خرید کتاب دیدم که جانم میرود.jpg" width="70%" alt="خرید کتاب دیدم که جانم میرود" style="display: block; margin-left: auto; margin-right: auto;">مشخصات کتاب دیدم که جانم می رود در جدول زیر آورده شده است:
<table class="table table-striped">
<tbody>
<tr>
<td colspan="2">مشخصات</td>
</tr>
<tr>
<td>ناشر:</td>
<td>شهید کاظمی</td>
</tr>
<tr>
<td>نویسنده:</td>
<td>حمید داودآبادی</td>
</tr>
<tr>
<td>تعداد صفحه:</td>
<td>176</td>
</tr>
<tr>
<td>موضوع:</td>
<td>زندگینامه و خاطرات شهید مصطفی کاظم زاده</td>
</tr>
<tr>
<td>قالب:</td>
<td>الکترونیک، صوتی و چاپی با تخفیف</td>
</tr>
</tbody>
</table>
<h2>&nbsp;دیدم که جانم میرود هوشنگ ابتهاج</h2>
شعری با همین عنوان، سعدی شاعر ایران زمین سروده است.
اِی ساربان آهسته رو، کآرام جانم می&zwnj;رود &nbsp; &nbsp;وآن دل که با خود داشتم، با دِلسِتانم می&zwnj;رود
من مانده&zwnj;ام مَهجور از او، بیچاره و رَنجور از او &nbsp; &nbsp;گویی که نیشی دور از او ،در استخوانم می&zwnj;رود
گفتم به نیرنگ و فُسون، پنهان کنم ریش درون &nbsp; &nbsp;پنهان نمی&zwnj;ماند که خون، بر آستانم می&zwnj;رود
مَحمِل بِدار ای ساروان، تندی مَکُن با کاروان &nbsp; &nbsp;کَز عشق آن سَرو رَوان، گویی رَوانم می&zwnj;رود
او می&zwnj;رود دامن کِشان، من زَهر تنهایی چِشان &nbsp; &nbsp;دیگر مپرس از من نشان، کَز دل نشانم می&zwnj;رود
برگشت یار سَرکِشم ،بُگذاشت عیش ناخوشم &nbsp; &nbsp;چون مِجمَری پرآتشم کز سَر دُخانم می&zwnj;رود
با آن همه بیداد او، وین عهد بی&zwnj;بنیاد او &nbsp; &nbsp;در سینه دارم یاد او، یا بر زبانم می&zwnj;رود
بازآی و بر چشمم نشین، ای دلستانِ نازنین &nbsp; &nbsp;کآشوب و فریاد از زمین، بر آسمانم می&zwnj;رود
شب تا سحر می&zwnj;نَغنِوم، و اندر زِکَس می&zwnj;نَشنوم &nbsp; &nbsp;وین ره نه قاصد می&zwnj;روم، کَز کف عِنانم می&zwnj;رود
گفتم بگریم تا اِبِل، چون خَر فروماند به گِل &nbsp; &nbsp;وین نیز نتوانم که دل، با کاروانم می&zwnj;رود
صبر از وصالِ یار من، برگشتن از دلدار من &nbsp; &nbsp;گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می&zwnj;رود
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن &nbsp; من خود به چشم خویشتن،دیدم که جانم می&zwnj;رود
سعدی فَغان از دست ما، لایق نبود ای بی&zwnj;وفا &nbsp; &nbsp;طاقت نمیارم جفا، کار از فغانم می&zwnj;رود

دیدم که جانم می رود

حمید داودآبادی متولد 25 مهر 1344 در شهر تهران، اصالت ایشان به شهر داودآباد اراک استان مرکزی بر می گردد. او پس از پایان جنگ تحمیلی در سال 1367 ازدواج کرد و صاحب دو فرزند پسر شد. در بهمن 1357 برای مقابله با اعتراضات سیاسی و فرهنگی سازمان ها و گروه های مخالف جمهوری اسلامی به همراه گروهی از جوانان با عنوان حزب الله در مکانی به نام چادر وحدت فعالیت میکردند. حمید داودآبادی در سال 1360 در سن 16 سالگی به منطقه سومارکرمانشاه اعزام شد و تا پایان چنگ تحمیلی در عملیات هایی چون بیت المقدس، رمضان، والفجر8 ، کربلای 1، کربلای 5 ، کربلای 8 حضور داشت.

داودآبادی با حضور پنجاه ماهه اش در دوران جنگ تحمیلی بارها مجروح شد، 14 تیر و ترکش بر بدنش اصابت کرد که همچنان به دلیل آن مصدومیت&zwnj;ها هر از چندگاه در بیمارستان بستری شده و تحت درمان قرار می&zwnj;گیرد. داود آبادی از سال 1366 اقدام به نوشتن و انتشار مطالب سیاسی در روزنامه کیهان و ثبت خاطرات جنگ در روزنامه جمهوری اسلامی کرد. سال 1370 اولین کتاب خود را با نام یاد یاران منتشر کرد.

<h2>جوایز و افتخارات حمید داودآبادی</h2>

3 کتاب او به نام های یاد یاران، یاد ایام، سید عزیز توسط مقام معظم رهبری مورد توجه و تقریظ قرار گرفته است. از جمله آثار او میتوان به آسمان زیر خاک، از معراج برگشتگان، 37 سال، چادر وحدت، حماسه ذوالفقار، خاطرات انقلاب اسلامی، خاطرات شکنجه، ناگفته ها، دیدم که جانم می رود، عباس برادرم و... اشاره کرد. داودآبادی در سال 1369 یک سال دوره کارگردانی و فیلمنامه نویسی را در انجمن سینمای جوان تهران گذراند. مشاور اصلی محتوایی فیلم سینمایی اخراجی&zwnj;ها 1 پیرامون دفاع مقدس ساخته مسعود ده نمکی، بازی در فیلم قلاده های طلا ساخته ابوالقاسم طالبی از جمله فعالیت های هنری حمید داود آبادی می باشد.

رتبه اول در نخستین دوره جشنواره مطبوعات در سال 1373 از سوی فرهنگ و ارشاد اسلامی برای مدیریت صفحه از معراج برگشتگان رتبه سوم در جشنواره کتاب دفاع مقدس بهمن 1380 در کتاب تفحص رتبه دوم در پانزدهمین جشنواره کتاب دفاع مقدس آذر 1390 در رشته خاطره خودنگاشته برای کتاب از معراج برگشتگان در هشتمین جشنواره سراسری ادبیات داستانی بسیج در مهر 1393، از داودآبادی به عنوان نویسنده دفاع مقدس تجلیل شد.

<img alt="حمید داودآبادی" class="size-medium aligncenter" src="https://file1.cdn.faraketab.ir/content_file/img/حمید داودآبادی 2.jpg" />

<h2>حمید داوود آبادی احمد متوسلیان</h2>

کتاب &laquo;راز احمد&raquo;، اثر حمید داوود آبادی که توسط نشر &laquo;یازهرا(س)&raquo; به چاپ رسیده، روایتی جذاب از گفته&zwnj;های شهید سپهبد قاسم سلیمانی را در مورد احمد متوسلیان بیان می&lrm;کند. این کتاب روایتی متفاوت از سفر بی بازگشت سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت است. احمد متوسلیان در یکی از محلات جنوب شهر تهران در ١۵ فروردین ماه سال ۱۳۳۲ دیده به جهان گشود. دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان رساند و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی&zwnj;فروشی مشغول بود، کمک می&zwnj;کرد. احمد در کودکی بسیار گوشه&zwnj;گیر بود. پس از پایان دوره ابتدایی، وارد هنرستان صنعتی شد و در سال۱۳۵۱ موفق به اخذ دیپلم شد. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد. در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت ایران پذیرفته شد.

محورهای اصلی این کتاب &laquo;راز احمد&raquo;، عبارتند از: (چه کسی حاج احمد را لو داد؟)، (چه کسی از نیروهای حاج احمد جاسوسی می&zwnj;کرد؟)، (چرا حاج احمد می&zwnj;خواست به بیروت برود؟)، (چرا حاج احمد به تهران بازنگشت؟)، (حاج احمد و یارانش، شب قبل در خانه چه کسی بودند؟)، (چرا حاج احمد برای دومین بار به بیروت می&zwnj;رفت؟)، (در پست بازرسی برباره چه گذشت؟)، (در ماشین عقبی چه کسانی بودند؟)، (چه کسانی شاهد ماجرای پست بازرسی برباره بودند؟! آنها چه دیدند؟) و (ناگفته&zwnj;ای منتشر نشده از سپهبد شهید قاسم سلیمانی درباره سرنوشت حاج احمد متوسلیان). انتشار کتاب &laquo;راز احمد&raquo;، فرصتی برایمان فراهم کرد تا با حمید داودآبادی، نویسنده این کتاب به گفت&zwnj;وگو بپردازیم. از وی کتاب&zwnj;هایی مانند &laquo;از معراج برگشته&raquo;، &laquo;دیدم که جانم می&zwnj;رود&raquo; و ... پس از پایان جنگ تحمیلی در مورد تفحص شهدا، مدافعان حرم و نظایر این&zwnj;ها به چشم می&zwnj;خورد.

<h2>خرید کتاب از معراج برگشتگان</h2>

جنگ، ارمغان شوم دشمنان انقلاب اسلامی، همه&zwnj;ی آنانی را که در انقلاب اسلامی سهم داشتند، به میدان کشید. حمید داودآبادی نیز همچون دیگر نوجوانان همسن و سال خود، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) را متعلق به خود دانست و برای دفاع از آرمان&zwnj;هایش در برابر حملات خارجی دشمنان، آماده&zwnj;ی حضور در جبهه شد. ناکامی&zwnj;های اعزام نوجوانان کم سن برای حضور در جنگ، گریبان حمید را هم گرفت ولی نتوانست مانع اعزامش شود.

حمید داود آبادی سعی کرده است با ذکر خاطرات خود از حضور مستقیم در جبهه&zwnj;های جنگ، فضای دوستانه و معنوی حاکم بر جبهه&zwnj;ها را برای نوجوانان امروز و فردا به تصویر بکشد.

آن &zwnj;چه در کتاب &quot;از معراج برگشتگان&quot; بیش از هر چیز دیگر نمود دارد، نه صحنه&zwnj;های فجیع و شکننده&zwnj;ی جنگ و نبرد بی&zwnj;امان، که دوستی&zwnj;ها، رفاقت&zwnj;ها، معنویات و روابط اسلامی و انسانی افراد در اوج گیرودار جنگ با یکدیگر می&zwnj;باشد.

حمید داودآبادی با پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ جذب سیستم اداری شد و سعی کرد به زندگی عادی خود ادامه دهد ولی خاطرات و آن&zwnj; چه در روزهای عشق و حماسه شاهدشان بود، باعث شد تا به تفکر بیفتد و جایگاه اصلی خویش را بجوید. تغییر ۱۴ شغل دولتی طی ۱۰ سال از ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۷ به او فهماند که جای او نه در ادارات سیستماتیک، که در عرصه&zwnj;ی فرهنگی آن هم دفاع مقدس است.

نویسنده در این کتاب سعی کرده تا خواننده را از دوران کودکی خود و سرگرمی&zwnj;های کودکانه تا صحنه&zwnj;های حماسی انقلاب اسلامی و روزهای سخت دوستی و جدایی در جنگ، همراه کند.

<img alt="حمید داوودآبادی" class="size-medium aligncenter" src="https://file1.cdn.faraketab.ir/content_file/img/حمید داوودآبادی.jpg" />

<h2>کتاب جاسوس بازی</h2>

کتاب جاسوس بازی اثری از حمید داودآبادی است. این کتاب داستان&zwnj;های واقعی از زندگی مردم عادی است که با انگیزه&zwnj;های متفاوت دست به جاسوسی زدند و کشور خود و اطلاعاتش را به بیگانگان فروختند.

<h2>درباره کتاب جاسوس بازی</h2>

جاسوس بازی داستان&zwnj;های واقعی از زندگی است. اما نه داستان&zwnj;هایی جنایی که به شیوه نوشته&zwnj;های آگاتا کریستی یا جیمز باند ساخته و پرداخته شده باشند. در این کتاب با زندگی آدم&zwnj;هایی آشنا می&zwnj;شویم که با انگیزه&zwnj;های مختلف دست به کار جاسوسی زدند. آنان اطلاعات و مسائل و مطالب مهم کشور را به بیگانگان اطلاع دادند. به طوری که در نهایت و برای جبران خسارت&zwnj;هایی که آن&zwnj;ها وارد کرده بودند، جان&zwnj;های بسیاری فدا شدند. خون بیگناهان زیادی ریخته شد و مردم زیادی مجبور شدند تا از خودشان بگذرند تا کشورشان، ایران، سرفراز باقی بماند.

حمید داودآبادی در این کتاب مخاطبان را با زندگی و فعالیت&zwnj;های آنان آشنا می&zwnj;کند. ما همراه با هر فصل کتاب به برحه&zwnj;ای از زندگی آنان سر می&zwnj;زنیم که با فعالیت&zwnj;های خود، ایران را به خطر انداختند.&zwnj;

در جدول زیر بیوگرافی حمید داودآبادی را مشاهده کنید.

<table class="table table-striped">
	<tbody>
		<tr>
			<td colspan="2">زندگی نامه حمید داودآبادی</td>
		</tr>
		<tr>
			<td>نام و نام خانوادگی:</td>
			<td>حمید داودآبادی</td>
		</tr>
		<tr>
			<td>تاریخ تولد:</td>
			<td>25 مهر 1344</td>
		</tr>
		<tr>
			<td>محل تولد:</td>
			<td>تهران</td>
		</tr>
		<tr>
			<td>حوزه فعالیت:</td>
			<td>دفاع مقدس</td>
		</tr>
		<tr>
			<td>افتخارات:</td>
			<td>تقریظ سه کتاب از ایشان توسط مقام معظم رهبری، رتبه اول جشنواره مطبوعات 73 و ...</td>
		</tr>
	</tbody>
</table>

&nbsp;

کتابخوان و فروشگاه کتاب

نظرات کاربران و نقد و بررسی کتاب دیدم که جانم میرود