
طلاق، واژهای که تو ذهن انسان به معنی بنبست رسیدن دو نفر تو ازدواجشونه و میتونه فاجعه آمیز قلمداد بشه اگه اون زوج بچهای هم از خودشون داشته باشن. کتاب بادبادکها در مورد دختریه به اسم سارا که نزدیک کنکورشونه ولی بجای اینکه غصهی رتبه و دانشگاه و ... رو بخوره غصهی رابطهی تموم شدهی پدر و مادرشو میخوره که با داد و بیداد اینو تو خونه نشون میدن. سارا یه غصهی دیگه هم داره و اون پارسا - برادر کوچولوشه. اون هم حواسش به پدر و مادرشه که قدم بعدیشون قراره چی باشه و هم حواسش به کارها و رفتارهای برادرشه، مثل خریدن بازیهایی که اصلا مناسب سنش نیست و میتونه براش مضر باشه در مورد داستان کتاب باید بگم که من فکر میکنم که قبلا شبیه به این موضوع رو تو یجای دیگه خونده بودم. بنابراین چندان برام عجیب و خارقالعاده نبود ولی تعجب میکنم که کتاب غیرمنتظره تموم شد و به مخاطب نگفت که خب! رابطهی پدر و مادر سارا به کجا رسید؟ مشکل حل شد؟ این پایان باز رو خوشم نیومد این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب