
کتاب مردم مشوش از فردریک بکمن ، یکی از بهترین کتاب هایی هست که تا حالا خوندم ، البته یک نکته منفی هم داره که بهش اشاره خواهم کرد . مردم مشوش داستانی هست که انگار دست گذاشته روی حس و حال واقعی آدم ها ، انگار رفته گشته و گشته و دغدغه های بزرگ و کوچیک آدم ها رو پیدا کرده ، سختی های بزرگ سالی، این که ادم یک دفعه چشم باز میکنه و میبینه شده ادم بزرگ ،مسئولیت ها ، اشتباه ها ، ناتوانایی ها ، ناامیدی ها و ... با این تعاریف شاید به نظر برسه کتاب مورد نظر یک کتاب غمناک و سنگین هست اما اینجا یکی دیگه از هنر های بکمن رونمایی میشه ، این داستان عمیق ، خیلی ساده ، گاهی خنده دار و حتی احمقانه است . داستان راجع به یک والدی هست که مجبور به سرقت بانک و بعد از اون گروگان گیری میشه ، ما در داستان چند روایت داریم : یکی حضور گروگان گیر پیش گروگان ها ، دوم بازجویی و صحبت با گروگان ها ، سوم ماجرای دو پلیس داستان ، چهارم حضور یکی از گروگان ها قبل از گروگان گیری در نزد روان شناسش. و البته شاید خورده روایت های دیگه . در این کتاب ما هم با داستانی بسیار زیبا طرف هستیم هم از نظر من با یک داستان آرامش بخش ، مفرح و معنا دار . و اما نکته منفی کتاب که من رو خیلی اذیت کرد و باعث شد نتونم این کتاب رو کاملا خوب در نظر بگیرم ، متاسفانه در کتاب دو تا از شخصیت ها مشکل اخلاقی و رفتاری دارن ، عملی که گناه هست و حتی گناه بودنش فقط در دین اسلام نیست بلکه جوامع و ادیان دیگه هم باهاش مخالفن البته اگر دسخوش تحریف و تغییر نشده باشن ، یکی از ایرادات کتاب های بکمن این هست که سعی میکنه این مشکل اخلاقی رو صحیح جلوه بده . خواننده این کتاب باید آگاه باشه که از نظر دین و اخلاق ، این عمل اشتباه هست و توجیهات نویسنده رو قبول نکنه . این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم . #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب