
شاید استرسآورترین و یا جذابترین بخش برای هر بزرگسالی مواجهه با این باشه که کودک همراهش چه سوالاتی از او به عنوان یک بزرگتر میپرسه و او نیز چه جوابی قراره در حد فهم و درک بچه به او بگه. سوال کودک هر چه سختتر باشه تعلل بزرگتر بیشتر و میزان فکری که باید براش بکنه بیشتره چرا که باید جوری جواب اون بچه رو بده که رنگ و بویی از دروغ نداشته باشه وگرنه اون کودک به راحتی متوجه جواب سهلانگارانه یا دروغ اون فرد میشه در این کتاب همراه میشیم با چارلی و مادربزرگش که از نکات منفی کتاب اینه که معلوم نیست مقصد این دو نفر کجاست (حداقل من که نفهمیدم) تا بهتر با ایستگاه آخر و اسم کتاب آشناتر بشیم اما در میانه کتاب به راحتی میشه جوابهای مادربزرگ به کودک رو فهمید که سعی میکرد کودکانه و در عین حال بزرگونه به چارلی توضیح بده مثل همون درک کردن زیباییها. کتاب ولی از اون کتابهاییه که بنظر من میشد بهتر و بیشتر روی جملات مادربزرگ یا سوالات چارلی فکر کرد. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب