
بسم الله الرحمن الرحیم در سراسر ایران پهناور مفاخر علمی و مذهبی فراوانی داشته ایم که برخی از آن ها در گمنامی محض به سر برده اند و نسل جدید نه تنها هیچ شناختی از آنان ندارد که حتی اسم آن ها هم به گوشش نخورده است. دکتر امیر توکل کامبوزیا نامی که اولین بار در تلویزیون شنیدم و پس از آن، این کتاب که نشر شهید ابراهیم هادی آن را روانه بازار کرده مطالعه کردم. کتاب را به صورت الکترونیکی خواندم . کتاب از زبان نزدیکان و آشنایان ایشان به صورت خاطره خاطره بیان شده است. او اصالتا اهل خراسان بود و پدرش در زمان استبداد رضاخانی به شهادت رسید. مادر روند تحصیل او را در داخل و خارج از کشور پیگیری کرد. ایشان از دوستان نزدیک کلنل پسیان بودند. در زمان پهلوی دوم تبعید شده و به زاهدان رفتند و تا آخر عمر در همان جا زندگی کردند. در علوم گوناگون تبحر داشتند و زندگی معمولی و زاهدانه ای داشتند. به تدریج 4همسر اختیار کردند و جمعا 26فرزند داشتند. با آن که زاهدان در آن زمان نقطه دور افتاده ای بود اما ارادتمندان شان و حتی برخی از جویندگان علم از خارج از کشور به آن جا میرفتند. ایشان محل زندگی خود که لم یزرع بود تبدیل به باغی آباد کرده بودند. شاید اگر تنها به تصویر جلد کتاب اکتفا کنید هرگز درنیابید که ایشان مفسر قرآن و فردی مذهبی بوده اند که سبب شیعه شدن افراد متعددی شده اند. دکتر کامبوزیا به تربیت دینی فرزندان خویش اهتمام ویژه داشتند. ساواک حتی در آن نقطه دور افتاده نیز دست از سر ایشان برنداشت. ایشان سرانجام در سال 53 توسط عوامل ساواک مسموم شده و به شهادت رسیدند. و کتابخانه ارزشمندشان به یغما رفت. #این یادداشت را برای شرکت در چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته ام.
کتابی بسیار جذاب در راه شناساندن مفاخر و دشمنان حقیقی ما.