همپای مسافر اردیبهشت

نظرات کاربران و نقد و بررسی کتاب همپای مسافر اردیبهشت

خرید و مطالعه
نمره کلی
3 /
3.0
1
الکترونیکی
4.0
چاپی
0.0
نظر شما چیست؟
2 نظر
User avatar
سپیده اکبری

با مهدی قزلی، همراه پنجره های تشنه از قم تا کربلا خیلی خوش گذشت. یک. سفرنامه شیرین و جذاب و البته پر از مهر حسین بن علی(ع). حرکت کاملا حماسی، پر از اشک، غبطه انگیز از کنار ضریح بودن و... ولی با طنزپردازی های بجا و زیبای آقای قزلی، خواندنی تر بود. بخاطر همین در این کتاب هم سریع همراه ایشان شدم و البته مدام در این مسیر با امیرخانی داستان سیستان در مقام مقایسه بودم و در ذهنم گاهی به امیرخانی و گاهی هم به قزلی نمره میدادم. داستان سفر اینبار همراهی با شخص اول مملکت و رهبر جهان اسلام است. سفر به استان کرمانشاه عزیز است و در اردیبهشت سال 88، آن سال فتنه انگیز بوده. در این کتاب، نویسنده توقع من را برآورده نکرد و بنظرم آنطور که می‌توانست به روایت این سفر نپرداخته بود. شاید هم بار اول همراهی با یک رهبر پرکار بود! خداوند حافظ این پیر راهنمای ما باشد که در حدود هفتاد سالگی در این سفر، آنقدر پر کار است که جوانک نویسنده کم آورده و در بخشی از سفر جامانده. جایی هم در ملاقات حضرت آقا با یک خانواده شهید که خیلی هم سرزده بوده! جاگیری درستی هم نداشته و لو رفته. خود سفر و اتفاقات و صحبت ها و اینقدر صمیمت‌های حضرت آقا با کردها جالب است البته که توصیفات قزلی هم بد نیست ولی همانطور که گفتم انتظار بیشتری می‌رفت. شاید هم این نکته موثر بوده که نویسنده و راوی ماجرا اهل خانواده نظامی و بحث ولی فقیه برای او حل شده بود و با این نوع ارتباط مردم با ولی آشنا و حتی شاید معمولی برخورد کرده و در مقایسه با داستان سیستان امیرخانی، این زاویه دید منتقدانه او به رهبری و اینطور سفرها روایت را جالب‌تر کرده. با تمام این توصیفات کتاب خواندنی است. چرا که نقش اصلی این سفر یک رهبر مردمی است. پرکار است. مهربان و اهل علم و ادب که از این حجم همدلی با مردم و شناخت مردم و آداب و رسوم آنها و متقابلاً مهربانی و محبت مردم با او شگفت زده می‌شوید. برشی از کتاب: صندلی آقا را آوردند و پیرزن را کنار آن نشاندند. تازه متوجّه شدم یک پای پیرزن هم قطع شده. شوهرش عبدالله وطن خواه (پدر خانواده) نظامی بوده (نیروی زمینی ارتش) و در درگیری های بانه شهید شده. اقبال پسر بزرگ خانواده کارمند آموزش و پرورش بوده و در یکی از انتخابات ها در فروردین 63 وقتی صندوق رأی گیری را به روستایی می برده اند، در درگیری با ضدّانقلاب شهید شده است. اسدالله و رحمت الله دو پسر دیگر هم در بمباران سال 63 شهید شدند، همان بمبارانی که باعث قطع پای مادر شده و البتّه جانبازی همسر یکی از پسرهای شهید. همۀ این اطلاعات را قبل از آمدن آقا گرفتیم. محافظ ها پرده را هم کشیدند تا خانه دید نداشته باشد... #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب

۱۴۰۴/۴/۷
User avatar
احمد فلاحتی

احسنت بر استاد قِزِلی عزیز... روایتی جذاب، ماهرانه، تیزبین، روان و خوانا!⚘️👏🏻

۱۴۰۱/۷/۱۲